ابزار چت روم

چت روم


سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< << 11 12


داستان عاشقانه قهوه شور

Bia2tafrihi.Com

اون (دختر) رو تو یک مهمونی ملاقات کرد. خیلی برجسته بود، خیلی از پسرها دنبالش بودند در حالیکه او (پسر) کاملا طبیعی بود و هیچکس بهش توجه نمی کرد…

 

آخر مهمانی، دختره رو به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش رو قبول کرد. توی یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از اون بود که چیزی بگه، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد، “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…”

یکدفعه پسر پیش خدمت رو صدا کرد، “میشه لطفا یک کم نمک برام بیاری؟ می خوام بریزم تو قهوه ام.” همه بهش خیره شدند، خیلی عجیبه! چهره اش قرمز شد اما اون نمک رو ریخت توی قهوه اش و اونو سرکشید. دختر با کنجکاوی پرسید، “چرا این کار رو می کنی؟” پسر پاسخ داد، “وقتی پسر بچه کوچیکی بودم، نزدیک دریا زندگی می کردم، بازی تو دریا رو دوست داشتم، می تونستم مزه دریا رو بچشم مثل مزه قهوه نمکی. حالا هر وقت قهوه نمکی می خورم به یاد بچگی ام می افتم، زادگاهم، برای شهرمون خیلی دلم تنگ شده، برا والدینم که هنوز اونجا زندگی می کنند.” همینطور صحبت می کرد، اشک از گونه هاش سرازیر شد. دختر شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت. یک احساس واقعی از ته قلبش. مردی که می تونه دلتنگیش رو به زبون بیاره، اون باید مردی باشه که عاشق خونوادشه، هم و غمش خونوادشه و نسبت به خونوادش مسئولیت پذیره… بعد دختر شروع به صحبت کرد، در مورد زادگاه دورش، بچگیش و خونوادش.

مکالمه خوبی بود، شروع خوبی هم بود. اونها ادامه دادند به قرار گذاشتن. دختر متوجه شد در واقع اون مردیه که تمام انتظاراتش رو برآورده می کنه: خوش قلبه، خونگرمه و دقیق. اون اینقدر خوبه که مدام دلش براش تنگ میشه! ممنون از قهوه نمکی! بعد قصه مثل تمام داستانهای عشقی زیبا شد، پرنسس با پرنس ازدواج کرد و با هم در کمال خوشبختی زندگی می کردند….هر وقت می خواست قهوه براش درست کنه یک مقدار نمک هم داخلش می ریخت، چون می دونست که با اینکار حال می کنه.

بعد از چهل سال، مرد در گذشت، یک نامه برای زن گذاشت، ” عزیزترینم، لطفا منو ببخش، بزرگترین دروغ زندگی ام رو ببخش. این تنها دروغی بود که به تو گفتم— قهوه نمکی. یادت میاد اولین قرارمون رو؟ من اون موقع خیلی استرس داشتم، در واقع یک کم شکر می خواستم، اما هول کردم و گفتم نمک. برام سخت بود حرفم رو عوض کنم بنابراین ادامه دادم. هرگز فکر نمی کردم این شروع ارتباطمون باشه! خیلی وقت ها تلاش کردم تا حقیقت رو بهت بگم، اما ترسیدم، چون بهت قول داده بودم که به هیچ وجه بهت دروغ نگم… حال من دارم می میرم و دیگه نمی ترسم که واقعیت رو بهت بگم، من قهوه نمکی رو دوست ندارم، چون خیلی بدمزه است… اما من در تمام زندگیم قهوه نمکی خوردم! چون تو رو شناختم، هرگز برای چیزی تاسف نمی خورم چون این کار رو برای تو کردم. تو رو داشتن بزرگترین خوشبختی زندگی منه. اگر یک بار دیگر بتونم زندگی کنم هنوز می خوام با تو آشنا بشم و تو رو برای کل زندگی ام داشته باشم حتی اگه مجبور باشم دوباره قهوه نمکی بخورم.

اشک هاش کل نامه رو خیس کرد. یه روز، یه نفر ازش پرسید، ” مزه قهوه نمکی چیست؟ اون جواب داد “شیرینه”


  


شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی   دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

 

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر.منم باهات میام ...........
پدرمریم نامه تو دستشه ،کمرش شکست ،بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند.


  

نه...
90/5/18:: 1:47 ع
(0)

صدای شکستن قلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد می کرد اشکهایم را ندیدی چون محو تماشای باران بودی ولی امیدوارم انقدر در آیینه مجذوب نشده باشی که حداقل زشتی دیو خود خواهیت را ببینی باشد که بادیگران چنان نکنی که با من کردیقابل بخشش نیست


  

...
90/5/18:: 1:42 ع
(0)

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است.... و تنهایی نیز زاییده عشق است...
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد .... کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند...
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ......

 


  

تنها....
90/5/18:: 1:38 ع
(0)

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن


  


اگر نمیتوانی خدمت کنی ..برو تا لااقل خیانت نکنی

.

.

.

بمان تا کاری کنی ...کاری نکن بمانی


  

احساس
90/5/18:: 1:32 ع
(0)

من اکنون احساس می کنم ،
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم ،
تنها مانده ام .
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم.
و اعماق آسمان ساکت را می نگرم.
و خود را می نگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ ،
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است .
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که تو این جا چه می کنی ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس می کنم ،
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد.
همین و همین .

  

بهونه
90/5/18:: 1:30 ع
(0)

تو همان همیشگی هستی ...
قشنگترین و مهربانترین بهانه برای بی بهانه بودن من...!

 


  

جالبه بخون.....
90/5/18:: 11:51 ص
(0)

گل تقدیم شماگل تقدیم شما

 

خری آمد به سوی مادر خویش

بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری

اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان

تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل

یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خرک از شادمانی جفتکی زد

کمی عر عر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت

به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من

به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن

برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه

شدن داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش

یه افسار طلا و پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله

همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کتاب خود گشایید

وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟

به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟

یکی از حاضرین گفتا به خنده

عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید

که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند

به یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی

برای این دو خر در زندگانی

 جالب بود

 

 


  

پیام رسان
 

+ می دانم برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استوار و فروتنی یاری خواهانه است و اینک، قلبم با اراده ای استوار و فروتنی متواضعانه با تو رازگویی می کند .

+ وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام …

+ چرا دلتون برا من تنگ نشده بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود هااااااااااااا؟؟؟؟:((((((((((((((((

+ خداوند بی‌نهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می‌اید، به قدر ارزوی تو گسترده می‌شود و به قدر ایمان تو به او کارگشاست

+ ببخشید بچه ها چنتا عکس طنز میخوام میشه ادرسشو برام بفرستین؟؟مرسی

+ سلام بچه ها خوبین؟حالتون چطوره؟

+ سلام دوستای خوبم.وقتی خداحافظی کردمو گفتم دیگه نمیام خیلیا ازم خواستن که لا اقل ج کنکورمو بگم بهتون حالاهم این فیدوزدم بگم تو استان خودم و رشته حسابداری قبول شدم

+ گم شدم توی شبی که خودمم،شبی که حتی یه فانوس نداره/منوبا خودت ببر به روشنی،اخه هیشکی مث تو منو دوس نداره/هی دلم لک زده واسه یه هم زبون،شیشه ی دل همه سنگ شده/میدونی دلیل گریه هام چیه؟،آآآآآآآآآی خدا،دلم برات تنگ شده..........

+ سلااااااااااااااام کسی خونه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اهای صابخونه؟؟

+ بچه ها فکر بد نکنینا این گلایولو نمیشناسمش اما خیلی عوضیه ابرو هرچی ادمه برده.تورو خدا یکی ادبش کنه



مشخصات مدیر وبلاگ
لوگوی وبلاگ

بایگانی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز : 93
بازدید دیروز : 294
کل بازدید : 151276
کل یاداشته ها : 210
لوگوی دوستان
دوستان

قاصدک انتظار رهگذری غریب جزیره علم عشق سرخ من کلبه موعود هادی سکوت خیس چم مهر دل نوشته های یک دختر شهید سکوت ابدی حامل نور ... وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) choobak33 حقوقی و فقهی KING OF BLACK کلبه تنهایی أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون حباب خیال red rose آوای قلبها... سفیر دوستی قاری عشق خاطرات دکتر بالتازار پروانگی مینوسم ازخودم ازشهرم انار_رفسنجان .: شهر عشق :. تا شقایق هست زندگی اجبار است . بچه ها من تنهام!!!کمک مهاجر احمد چاله پی ان شاء الله ابـــــــــــرار عشق گمشده جوجولی آموزشی- روانشناسی حرف های تنهایی قافیه باران حرم الشهدا Dark Future Manna ورزشهای رزمی کلبه تنهایی مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد گروه اینترنتی جرقه داتکو عاشقانه من و تو شهید قنبر امانی مرگ عاشق مکاشفه مسیح به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ اجتماعی هر چی تو دوست داری بی خیال بابا بخند با ولایت زنده ایم السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) هیئت کنج دلتنگی های من! اصولی رایانه پرسپولیس همسایه خورشید کلبه ی عشق ایرانیان ایرانی باشگاه پرواز سکوت پرسروصدا اسمان کهف الشهداء GOD.... نبض شاه تور می گذره ... پارسال دوست امسال آشنا عدالت جویان نسل بیدار سینوهه اخبار دنیای عشق ღ♥ღ من و تو ღ♥ღ صل الله علی الباکین علی الحسین مهنازوپسراش مهندسی متالورژِی ایرنی ستاره سهیل خورجین عشق *ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی* ستاره غلط غو لو ت بهار صداقت** margerit فقط خدا خسته ام ما آخر رفاقتیم زازران همراه اخر adamak نسل تو در تو ستون فقرات(درد کمر) ME&YOU به تو می اندیشم ... خلوت دل *غدیر چشمه همیشه جاری* رقص و آواز صراط مبین به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید برای خودم دوست خوب مهتاب جیگر نامه آزاد راه علوم کامپیوتر عکس های باغبادران ارون جیگر طلا رویای خیالی پرستو..... دغدغه سه ثانیه سکوت شهدا شرمنده ایم Love me جوک و خنده خلوتگاه من بلوچی از شهرستان چابهار اینجا همه چی در همه لاو اس ام اس دهاتی magicschool دکتر علی حاجی ستوده عبودیت مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان محبت و عشق تنها ظهور قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی برای سلامتی مهدی صلوات آنــــــــابنا فانی مهربانه عشق انجمن تربیت بدنی نقطه تـــــــــه خطـــــــ...! ماه شعبان درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ اینجا ماله سلنا و جاستینه با ما و اندیشه حاج آقا مسئلةٌ ミ★ミسکوت غمミ★ミ غسالخانه عاشقانه عشق ممنوعه و دلتنگی شوق دیدار... تنهایی شاخه نبات هر چی بخوای بمب خنده همه چیز اینجاست مدیا ای آر ریحانه لپ لپ وبلاگ صدف= عشق طلاست سایه پرسش و پاسخ به سوالات درسی زنبورعسل عشق نردبانی برای لمس رویا ها ادبی وشاعرانه سحر یادداشت های دختر ماه مطالب متفرقه مغان مسکن اتاق دلتنگی باران امید JUST گلچین حسابداری من و تو sayeh. تنهایی چاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟) منتظر عاشق آریایی معین قیطاسپور به کجا چنین شتابان؟ آرش...پسر ایده آل من دنیای این روزای من... دانلود موزیک سارا دختری از جنس عشق شبگرد تنها رویاهای یک عاشق جوونی کجایی... روانشناسی _ مطالب جالب شرکت نمین فیلتر خرسند جست وجوگر دانلــــودکـــده Hnabii مهتاب سبز فقط برای او داستان های زیبا +مطالب عاشقانه اس ام اس های خوشگل دوست یه دختر تنها skati تنهایی من عاشقانه !...عشق...! خون خورشید-علی محبی کلبه ی یک دل شکسته رنگارنگ دیار غم حروفهای زیبای انگلیسی وابستگی عنوان ندارد حدیث مهربونی دردودل تک شاخ دو راهی عشق دلتنگی عشقولانه ها عاشقانها صادق مهندسی برق عمومی پرنیان سلام بر مهـــدی dokhtar ironi زندگی زیباست توپخانه عشق همه چی گرگان جدید برف دو2تا کی خوشگل تره رندانه .: welcome :. بهزاد عشق اسمانی مونا کلبه تنهایی من ورزش و سلامتی پلنگ صورتی جوانان پتار عمران

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ