گاهی وقتا دست غم پنجه به سینم می کشه
دل من تنگه و هر جا که بگی سر می کشه
گاهی وقتا دل من خیلی
می گیره مهربون
انگاری تنها شده هیچ کسی رو نداره اون
گاهی وقتا این دلم انگاری توی زندونه
برای رها شدن هیچ راهی اون نمی دونه
گاهی آسمون دل ابری و بی قرار می شه
گفتن حرفای زیبا واسه من محال می شه
دست دارم برم یه جایی که دیگه تنها باشم
هیچ کسی نباشه من واسه خودم رها باشم
دوست دارم بارون چشمام تا می تونه بباره
این دلم مگه چقد می تونه طاقت بیاره
دوست دارم از دست این آدما من داد بکشم
برم و تو کوه و دشت یکمی فریاد بکشم
دوست دارم فقط برم،فرقی نداره به کجا
توی کوه و جنگل و حتی توی بیابونا
کلماتی که باید جایگزین کنیم
سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.
لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.
ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.
سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.
اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.
بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است... مراقب آن باش.
دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.
زیباترین کلمه "راستی"است... با آن روراست باش.
زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.
ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟
موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.
آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن
...کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد.
رفت که دنبال خدا بگردد؛
و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود.
مسافر با خندهای رو به درخت گفت:
چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن؛
و درخت زیر لب گفت:
ولی تلخ تر آن است که بروی و بی ره آورد برگردی.
کاش میدانستی آنچه در جستوجوی آنی، همینجاست.
مسافر رفت و گفت:
یک درخت از راه چه میداند، پاهایش در گِل است،
او هیچگاه لذت جستوجو را نخواهد یافت.
و نشنید که درخت گفت:
اما من جستوجو را از خود آغاز کردهام
و سفرم را کسی نخواهد دید؛
جز آن که باید.
مسافر رفت و کولهاش سنگین بود.
هزار سال گذشت،
هزار سالِ پر خم و پیچ،
هزار سالِ بالا و پست.
مسافر بازگشت.
رنجور و ناامید.
خدا را نیافته بود،
اما غرورش را گم کرده بود . به ابتدای جاده رسید.
جادهای که روزی از آن آغاز کرده بود.
درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود.
زیر سایهاش نشست تا لختی بیاساید.
مسافر درخت را به یاد نیاورد.
اما درخت او را میشناخت.
درخت گفت:
سلام مسافر، در کولهات چه داری، مرا هم میهمان کن.
مسافر گفت:
بالا بلند تنومندم، شرمندهام، کولهام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت:
چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری.
اما آن روز که میرفتی،
در
کولهات همه چیز داشتی،
غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت.
حالا در کولهات جا برای خدا هست.
و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت.
دستهای مسافر از اشراق پر شد
و چشمهایش از حیرت درخشید و گفت:
هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفتهای، این همه یافتی!
درخت گفت:
زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم.
و پیمودن خود، دشوارتر از پیمودن جادههاست.
دلم میخواد داد بزنم، دلم می خواد به همه ی دنیا و آدمای اسیر این دنیا ناسزا بگم، دلم می خواد همه بدونن که هرکی از راه رسید قلبمو لگد کرد، هرکه دستشو تو دستم گذاشت فردا بهم پشت کرد و هرکه گفت دوست دارم نابودم کرد. خدایـــــا آخه چرا پشت هر ستاره آسمون که هر شب بهم چشمک میزنه یه عالمه دروغ و نیرنگه چرا آدما دوست دارن با دل بقیه بازی کنند مگه خودشون دل تو سینه ندارن . خدایا ازت میخوام که کاری کنی که هر کسی که دلش مثل من شکسته روزی بتونه خوشبخت بشه خدایا من کسی رو نفرین نمی کنم چون دوست ندارم مثل اون کسی که دلمو شکست پست بشم فقط یک آرزو براش می کنم و اونم اینه که خودت کمکش کنی تا اسیر شیطان نباشه و نجات پیدا کنه.
« خدایـــــا خودت دستامو بگیرو راهنمایم کن که تو بهترین راهنمایی »
شنبه روز بدی بود.
روز بی حوصلگی
وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی.
ظهر یکشنبه ی من
جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه
رویه خونه جغد شوم
صفحه ی کهنه ی یادداشتهای من
گفت دوشنبه روز میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
توو نخ ابر که بارون بزنه
اخ اگه بارون بزنه
اخ اگه بارون بزنه
غروب سه شنبه خاکستری بود.
همه انگار نوک کوه رفته بودن
به خودم هی زدم از اینجا برو
اما موش خورده شناسنامه ی من
عصر چهارشنبه ی من
هه عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من
قصل جون سختی ما
روز پنجشنبه ی اومد
مثل سقائک پیر
روو نوکش یه چیکه اب
گفت به من بگیر بگیر
جمعه حرف تازه ای برام نداشت
هرچی بود بیشتر از اینا گفته بودش.
یه روز وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم
ترس تموم وجودمو برداشت که شاید
منم یه روزمثل گل نیلوفر تنها بشم!
سریع از کنار مرداب دور شدم.
حالا وقتی که می بینم خودم مرداب شدم
دنبال یه گل نیلوفر می گردم که از تنهایی نمیرم
و حالا می فهمم ... گل نیلوفر مغرور نیست
اون خودشو وقف مرداب کرده...
برای پسرهای ترشیده که دنبال زن می گردند!
توصیه های کاربردی،مخصوصه پسر هایی که زن گیرشون نمییاد:نکته :این مورد را همه پسر ها بخونند چون شاملِ همه میشه.
1.اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرند (ولی چون در این کار استعداد ندارید بهتره دور اینکار را خط ِ قرمز بکشید)
2.اگه خواستید دختری را زیره نظر بگیرید (که بیخود کردی) باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیره نظرش بگیری...
نکته:چون در این کار هم مثل مورد ِ (1) ..... ندارید ، بهتره عینک بزنید.
3.اگه دختری را دیدید که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنید
و به مورد ِ (1) مراجعه کنید .
نکته: قبلش دورو بر تان را یه نگاهی بندازید چون ممکنه یه دفعه ای یه دست از عقب اون گردن ِ نسبتاَ نحیفتان را بچلاند.
4.به هر دختری که رسیدید سلام کنید و خود را بچه مثبت نشون بدید
ولی مواظب بعضی لنگه کفش ها باشید.
5.اگه خواستگاری هر دختری رفتید و جواب رَد شنیدید نااُمید نشوید خواستگاری یکی دیگه بروید گرچه بازم جوابِ رَد می شنوید.( پسر باید پورو باشه)
6.اگه یه دختری را خیلی دوست دارید ولی به شما محل نمی ده، با یه دختره دیگه بیرون برید طوری که اون شما را ببینه .
نکته:که در این صورت نه تنها به شما دیگه محل نمی ده ،تا کفش هم نثارتان می کنه.
7.تا می توانید سن ازدواج را ببرید بالا چون دخترها،دختر ِنارنج و ترنج اند که ازآفتاب و سایه می رنجند.
اگرچه ریسکش خیلی بالا است, ممکن دیگه کسی بهتون دختر نده،
چون ترشی هم تاریخ اِنقضا داره,تا یه حدی می توان تحملش کرد.
نکته:در صورت موفّق نشدن در این مورد یه ظرف حتماً آماده کنید.
حتماً میپرسی برای چی؟ خوب دیگه، برای ترشی.(ادم که انقد خرفت نمیشه)
8.اینقدر سرِ کوچه و خیابون ها کیشیک نکشید,که شاید شتر بخت رد بشه و شما بهش التماس کنید که شاید در خونه شما هم بخوابه .
نکته:ممکنه شتر بخت را با شتر ؟ اشتباه بگیرید واونم بخوابه و دیگه بلند نشه.که در این صورت(فاتحه مع صلوات)...
9.اگه دانشجو(یا سرباز) هستید,از خوردن غذاهای اونجا جداً خود داری کنید چون همون یه ذرّه همت را هم اَزِتون میگیره.به جاش موز معجون بخورید
10.اگه قیافه نداری،اشکال نداره عوضش ماشین داری ...
چی؟!!ماشین نداری... اشکال نداره عوضش خونه داری...
بازم چی؟!! خونه هم نداری...خوب مشکلی نیست چون کار ِ،را که داری بعداً هم؛میشه خونه و ماشین خرید.
وای نگو که کار هم نداری!!! ترشی هم که اُفتادی، پس بهتره بری یه جایی خودت را گمو گور کُنی.
11.یه توصیه : اگه قیافه نداری؛ نری... ابروهات را برداری،صورتت را تیغ بزنی، یکمی از لوازم آرایشی مامان جونت کش بری، همین جوری خوبی (فقط یکمی سرو وَعظت را درست کن).
12.اگه از دوست دختر و هم دانشجویی به جایی نرسیدی چاره ای نداری جزء این که، بری سراغ همون دخترها فامیل...
13.اگه از قبل سابقه ات خراب نباشد کارت زیاد هم مشکل نیست، ولی... شما که تو 7 آسمون یه ستاره هم ندارید کارتون خیلی مشکله اما من کُمکتان میکنم :
تنها لطفی که میتونم بکنم اینه که هُلتون بدم، که در این صورت هم ممکنه از چاه در بیاند و بی یُفتید تو درّه (خوب عوضش از دست یکی از سیریش ها راحت می شیم).
14.اگه از هیچ کدوم از این ها به نتیجه نرسیدی حتماً مشکل از خودت است بهتره بری پیشه یه روانپزشک اگه اون گفت مشکلی نداری!!! آخه... پس بد شانس هستی، برو خودت را دخیل کن به یکی از این امازاده ها شاید حاجت بگیری(دیگه باقیش با خداست و ما هم دیگه دخالت نمی کنیم).
هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت! من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد! تیپ را باید زد! جور دیگر اما... کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد! فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت! بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست! سید خندان یه نفر! سوئیچم کو؟ چه کسی بود صدا کرد زورو؟
- الو سلام..ببخشید...
- آقا اشتباه گرفتید
- نه برادر شما اجازه بده سخن من منعقد بشه . من هنوز نگفتم ‘ب’ شما میگی بفرمائید گم شید
- اِ …تو از کجا فهمیدی؟
- از روزنامه پخش شد فهمیدم.
- اسمت تو روزنامه بود؟
- آره
- پس دانشگاه قبول شدی
- آره . ولی اسمم رو به جای غضنفر جهان پهلوان نوشتن رقیه پروانه دوست . چقدر کم سوادن. تو چی ؟ قبول شدی؟
- بعله که قبول شدم ، منتهی 6 دفعه اس که دارم اسامی رو می خونم ولی اسمم رو هنوز پیدا نکردم
- راستی ساعت چنده ؟
- قابل شما رو نداره
- اختیار دارین
- نه نداریم.تموم کردیم...
- خدا رحمتتون کنه
- قربان شما.. لطف دارین
- بله داریم.. چند کیلو می خواین؟
- ای بابا. دل خوش سیری چند! دلم خیلی تنگه
- خب جاشو با سوراخ کونت عوض کن ، گشاد شه
- چی جوری؟
- خب کاری نداره.. آب که سر بالا بره قورباغه مرغ سحر میخونه
- حالا کیلو چند هست؟
- چی ؟ مرغ سحر ؟
- نه بابا، بلیت کنسرت قورباغه هه
- آخه مرد حسابی قوررباغه مگه پلنگه که کنسرو داشته باشه!
- داشته باشه یا نداشته باشه مهم نیست . جهیزیه رو کی آورده کی برده ؟ من خودشو می خوام.
- آخر نگفتی چنده ها
- چی ؟ بلیت کنسرت قورباغه هه؟
- نه بابا، ساعتو میگم
- عرض کردم که متری 2000 تومنه
- چه خبره ؟ مگه قیطریه اس ؟
- نه قطره ای نیست . آبیاری بارانیه
- هوا شناسی که گفته بود آفتابیه
- خب آفتابیش رو هم داریم منتها برای شما ذره بینی مناسبتره
-برو بابا دیوونه...
- مگه من چمه …پسر به این گلی.
- کجات گله ؟ فقط هیکلت مثل گلدون میمونه. آخه ننه بابات با چی دلشونو خوش میکنن
- با شامپو گلرنگ
- منو مسخره کردی ؟…یه کلام بگو شماره رو اشتباه گرفتی
- من میخواستم بگم شماره رو اشتباه گاز گرفتی. شما مهلت ندادین...تو رو خدا یه هفته مهلت بدین
- نه نمیشه همین فردا باید تخلیه کنی و گرنه پاسبون می آرم اسباب اثاثیه تون رومیریزم تو کوچه. الانم میخوام برم حرف خاصی نداری؟
- نه فقط وقتی گوشی رو میذاری ، اون درم پشت سرت ببند.حالا لطف کن یه نظرم پاش بزار دادا.....
عجب روزگاریست !!! عجب !!!
روزگاریست که همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری میپوشند
گرگهایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خب طبیعی است که یکروزه به پایان برسند
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسند
بازدید دیروز : 53
کل بازدید : 150465
کل یاداشته ها : 210