ابزار چت روم

چت روم


سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


اوایل شب بود. دلشوره عجیبی تمام بدنم را فرا گرفته بود. بعد از اینکه راه افتادیم به اصرار مادرم یک سبد گل خریدیم. خدا خیر کسانی را بدهد که باعث و بانی این رسم و رسومهای آبکی شدند. آن زمانها صحرای خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل! چند شاخه گل می کندن و کارشان راه می افتاد، ولی توی این دوره و زمونه حتی گل خریدن هم برای خودش مکافاتی دارد که نگو نپرس!!! قبل از اینکه وارد گلفروشی بشوی مثل «گل سرخ» سرحال و شادابی ولی وقتیکه قیمتها را می بینی قیافه ات عین «گل میمون» می شود. بعدش هم که از فروشنده گل ارزان تر درخواست می کنی و جواب سر بالای جناب گلفروش را می شنوی، شکل و شمایلت روی «گل یخ» را هم سفید می کند!!! البته ناگفته نماند که بنده حقیر سراپا بی تقصیر هنوز در اوان سنین جوانی، حدود ای «سی و نه» سالگی بسر برده و اصلاً و ابداً تا اطلاع ثانوی نیز نیازی به تن دادن به سنت خانمانسوز ازدواج در خود احساس نمی نمودم منتهی به علت اینکه بعضی از فوامیل محترمه خطر ترشی افتادگی، پوسیدگی روحی و زنگ زدگی عاطفی اینجانب را به گوش سلطان بانوی خاندان مغزّز «مقروض السلطنه» یعنی وزیر «اکتشافات، استنطاقات و اتهامات» رسانده بودند فلذا برای جلوگیری از خطرات احتمالی عاق شدگی زودرس و بالطبع محروم ماندن از ارث و میراث نداشته و یا حرام شدن شیر ترش مزه نخورده سی و هشت سال پیش و متعاقب آن سینه کوبیدن ها و لعن و نفرین های جگرسوز نمودن و آرزوی اشّد مجازات در صحرای محشر و از همه بدتر سرکوفت فتوحات بچه های فامیل و همسایه مبنی بر قبول شدن در رشته های دانشگاهی؛ نانوایی سنگکی اطاق عمل،تایتانیک پزشکی، مهندسی فوتولوس و متلک شناسی هنرهای تجسمی، صلاح را بر آن دیدم که حب سکوت و اطاعت خورده و به خاطر پیشگیری از بمباران شدن توسط هواپیماهای تیز پرواز «لنگه کفشهای F14» و موشکهای بالستیک «نیشگون ها و سقلمه های F11» و غش و ضعف های گاه و بیگاه «مادر سالار» به همراه از خانه بیرون کردنهای «پدر سالار» و تهدیدات جانی و مالی فوق العاده وحشتناک همشیره های مکرّمه با مراسم خواستگاری امشب موافقت به عمل آورده و خود را به خداوند منان بسپارم.
خلاصه کلام به هر جان کندنی که بود به مقصد رسیدیم. بعد از مدتی در باز شد و قیافه پدر و مادر عروس خانم از دور نمایان شد. چشمتان روز بد نبیند! پدر عروس که فکر می نمود من بوده ام که ارث بابای خدا بیامرزشان را بالا کشیده ام، چنان جواب سلامم را داد که دیگر یادم رفت به او بگویم مرا به غلامی بپذیرد، از همین حالا معلوم بود که بیشتر از غلامی و نوکری خانواده شان چیزی به من نمی ماسد!! مادر عروس خانم نیز چنان برو بر به چشمانم خیره شده ورانداز می نمود که اولش فکر کردم قرار است خدای نکرده با ایشان ازدواج کنم، فقط مانده بود بگوید که جورابهایت را هم در بیاور ببینم پاهایت را سنگ پا زده ای یا نه!!! بعدش هم نوبت خواهر ها و برادرها عروس رسید. معلوم بود که از حالا باید خودم را روزی حداقل یک فصل کتک خودرن از دست برادرهای عروس آماده می نمودم. به خاطرهمین هم با خودم تصمیم گرفتم که اگر زبانم لال با عروسی ما موافقت شد سری به اداره بیمه «فدائیان راه ازدواج» زده و خودم را بیمه «شکنجه زناشوئی» و بیمه «بدنه شخص ثالث» کنم! علی ایحال، بعد از مدتی انتظار و لبخند ها و سرفه ها و تعارف های مکش مرگما تحویل هم دادن، عروس خانم هم با سینی چای قدم رنجه فرمودند. عروس که چه عرض کنم، دست هر چی مامان گودزیلا را از پشت بسته بود! بعد از اینکه چای جوشیده دست خانوم خانوما را میل کردیم، پدر عروس خانم شروع به صحبت نمود. ایشان آنقدر از فواید ازدواج و اینکه نصف دین در همین عمل خیر گنجانده شده است و بعدش هم بایستی ازدواج را ساده برگزار کرده و خرج بالای دست داماد نباید گذاشت، گفت و گفت که به خود امیدوار شدم و کم کم آن رفتار خشن اولشان را به حساب ظاهر بینی و قضاوت ناعادلانه خودم گذاشتم. پس از اینکه سخنان وزیر ارشاد، پدر زن آینده به پایان رسید وزیر جنگ، مادر زن عزیز شروع به طرح سوالات تستی به سبک کنکور سراسری کرد. ابتدا مادر عروس با یک لبخند ملیح و دلنشین واز شغل اینجانب سوال نمود. من هم با تمام صلابت خودم را کارمند معرفی کردم. کفر ابلیس عارضتان نگردد!! مادر عروس که انگار تیمور لنگ قرار است دوباره به ایران حمله کند چنان جیغی زده و به گونه ای مرا به زیر رگبار ناسزاهای اصیل پارسی رهنمون ساخت که از ترس نزدیک بود، دو پای داشته را با دو دست دیگر به هم پیوند زده و چهار نعل از پنجره اطاق پذیرایی طبقه پنجم ساختمان به بیرون پریده و سفر به ولایت عزرائیل را آغاز نمایم. در ادامه جلسه بازجویی (ببخشید خواستگاری) خواهر بزرگتر عروس از من راجع به ویلای شمال و اینکه قرار است تعطیلات آخر هفته را با خواهر جانشان به ماداگاسکار تشریف برده یا سواحل دلپذیر شاخ آفریقا، سولات بسیار مطبوعی را مطرح نمودند. خانمم نیز از فرصت بدست آمده استفاده ابزاری کرده و مدل ماشینی را که قرار بود خواهر فرخ سرشتشان را سوار آن بنمایم از من جویا شد. بنده ندید بدید هم که تا حالا توی عمر شریفم بهترین ماشینی که سوار شده ام اتوبوس شرکت واحد بوده است از اینکه توانایی حتی خرید یک روروک یا سه چرخه پلاستیکی اسباب بازی را نیز نداشته و نمی توانستم همراه با خواهر دردانه ایشان سوار بر «اپل کوراساو» و «دوو سیلویا» و «پیکان خمیری» در خیابانهای «شهرک شرق و میر عروس و خوشبخت آباد» ویراژ داده و دلم دیمبو و زلم زیمبو راه بیندازم کمال تأسف و تأثر عمیق خویش را بیان نمودم. بابای عروس هم که در فواید ساده برگزار کردن مراسم عروسی یک خطبه تمام سخنرانی کرده بود از من برای دخترشان سراغ خانه دوبلکس با سقف شیبدار، آشپزخانه اپن و دستشویی کلوز و خلاصه راحتتان کنم کاخ نیاوران را می گرفت. هر چند که حضرت اجل نیز بعد از اینکه فهمید داماد آینده شان خانه مستقل نداشته و قرار است اجاره نشینی را انتخاب نماید نظرشان در مورد دامادهای گوگولی مگولی برگشته و به من لقب «گدای کیف به دست» را هدیه نمودند!
بعد از تمام این صحبتها نوبت به سوالات عروس خانم رسید. اولین سولا ایشان در مورد موسیقی بود و اینکه بلدم ارگ و گیتار و تنبک بزنم یا نه؟ واقعاً دیگر این جایش را نخوانده بودم. مثل اینکه برای داماد شدن شرط مطربی و رقص باباکرم نیز جزء واجبات شده بود و ما خبر نداشتیم! دومین سوال ایشان هم در مورد تکنولوژی مخابرات خلاصه می شد، عروس خانم تلفن موبایل را جزء لاینفک و اصلی زندگی آینده شان می دانستند، من هم که تا حالا بهترین تلفنی که با آن صحبت کرده ام تلفن عمومی سر کوچه مان بوده توی دلم به هر کسی که این موبایل را اختراع کرده بود بد و بیراه گفته و از عروس خانم به خاطر نداشتن موبایل عذر خواهی نمودم. بعد از این که عروس خانم فهمید که از موبایل هم خبری نیست سگرمه هایش را درهم کرده و مرا یک «بی پرستیش عقب افتاده از دهکده جهانی آقای مک لوهان» توصیف نمود، البته داغ عروس خانوم هنگامه که متوجه شد بنده بی شخصیت از کار با اینترنت و ماهواره هم سر در نیاورده و نمی توانم مدل لباس عروسی ایشان را از آخرین «بوردهای مد 2000 افغانستان» بیرون بیاورم، تازه تر شده و چنان برایم خط و نشان کشید که انگار مسبب قتل «راجیو گاندی» در هندوستان عموی بنده بوده است و لاغیر!
در ادامه سوالات فوق، علیا مخدره از من توقع برگزاری مراسم عروسی در باشگاه یا هتل را داشتند، چون به قول خودشان مراسم عروسی که توی باشگاه برگزار نشود باعث سر شکستگی جلوی فامیل و همسایه ها می شود! والله، اینجایش که دیگر برایم خیلی جالب بود ما تا حالادیده بودیم که باشگاه جای کشتی گرفتن و فوتبال و والیبال بازی کردن است ولی مثل اینکه عروس خانم ها جدید زمین چمن و تشک و تاتامی را با محضر ازدواج اشتباه گرفته اند، الله اعلم! سوال چهارم هم به تخصص بنده در نگهداری و پرستاری از «گربه ها و سگهای ایشان» در منزل آینده مربوط می شد که این بار دیگر جداً نیاز به وجود متخصصین باغ وحش شناسی و انجمن دفاع از حقوق بقای وحش احساس می گردید تا برای به سرانجام رسیدن این ازدواج میمون و خجسته کمی فداکاری به خرج و راه و روشهای «معاشرت دیپلماتیک» با آن موجودات زبان بسته را نیز به داماد فدا شده در راه عشق «هاپوها و میو میوها» آموزش می دادند، بعد از تمام این وقایع ناخوشایند نوبت به مهریه رسید. خواهر کوچکتر عروس به نیت صدو دوازده نفر از یاران «لین چان» در سریال «جنگجویان کوهستان» اصرار داشت که صدو دوازده هزار سکه طلا مهریه خواهر تحفه اش باشد و به نیت اینکه در سال هزار و سیصد و چهل نه به دنیا آمده، هزار و سیصد و چهل و نه سکه نقره هم به مهریه اش اضافه شود! باز جای شکرش باقی بود که سال تولد در ایران «شمسی » می باشد اگر «میلادی» بود چه خاکی به سرم می کردم! بعد از قضیه مهریه نوبت شیربها شد. مادر عروس به ازای هر سانتیمتر مکعب از آن شیر خشکی به دختر خودش داده بود برای ما دلار، یورو، سپه چک، عابر چک و سهام کارخانجات پتروشیمی کرمانشاه و تراکتورسازی تبریز را حساب کرده به طوریکه احساس نمودم که اگر یک ربع دیگر توی این خانه بنشینیم خواهند گفت که لطفاً پول آن بیمارستانی را که عروس خانم در آنجا بدنیا آمده و پول قند و چایی مهمانهایشان را هم ما حساب کنیم!
بعد از تمام این حرفها مادر بخت برگشته ما یک اشتباهی کرده و از جهیزیه ننه فولاد زره، عروس ترگل ورگلشان سوال نمود. گوشتان خبر بد نشنود! آن چنان خانواده عروس، مادرم را پول دوست، طماع، گدای هفت خط، تاجر صفت، دلال، خیانتکار جنگی و جنایتکار سنگی معرفی کردند که انگار مسبب اصلی شروع جنگ جهانی دوم مادر نئونازی بنده بوده است، نه جناب هیتلر! به هر تقدیر در پایان مراسم بعد از کمی مشورت خانواده عروس جواب «نه» محکم و دندان شکنی را تحویلمان دادند و ما هم مثل لشکر شکست خورده یأجوج و مأجوج به خانه رجعت نمودیم، پس از آن «دفتر معاملات ازدواج» با خودم عهد بستم که تا آخر عمر همچون ابوعلی سینا مجرد مانده و عناصر نامطلوبی به مانند خواستگاری و ازدواج و تأهل را نیز تا ابد به فراموشی بسپارم، بیخود نیست که از قدیم هم گفته اند؛ آنچه شیران را کند روبه مزاج، ازدواج است، ازدواج!!!!!!

  


ghabel tavajohe haki ke mikhone.man az kari ke mikonam pashimon nemisham


  

چی بپزم؟
90/5/30:: 1:41 ص
(0)

کلاً دو تا سؤال هست که خیلی‌ها باهاش درگیرن. یکیش اینه که «چی بپوشم؟» اون یکیش هم اینه که «چی بپزم؟». حالا اولین سؤال چیزی هست که به خود آدم مربوطه و یک چیز شخصیه. اما سؤال دوم ممکنه به خاطر دعوت از مهمون، جوابش به خیلی‌ها مربوط باشه.
به هر حال برای بعضی‌ها این که شب چی بپزند تصمیم سختیه. اگه شما از این جور اشخاص هستید می‌تونید از صفحه امشب چی بپزم برای گرفتن ایده‌های مختلف استفاده کنید.
وقتی صفحه رو باز می‌کنید، اسم یک غذا رو می‌بینید که به عنوان پیشنهاد بهتون ارائه می‌شه. اما سه تا گزینه زیر این پیشنهاد هست: - نمی‌خوام! یه پیشنهاد دیگه بدهدوست دارم! ولی بلد نیستمآخه یخچال خالیه
با کلیک روی لینک اول پیشنهاد تازه‌ای دریافت می‌کنید. با کلیک روی لینک دوم به سایت دیگه‌ای می‌رید که دستور آشپزی می‌ده و لینک سوم هم خرید آنلاین خوراکی و مواد غذایی رو از سایت دیگه می‌شه انجام داد.
کلاً یک ایده ساده هست که بسیار هم کاربردیه.  می‌شه به راحتی هم اسپانسر بگیره یا رستوران پیشنهاد بده یا این که در صورت امکان با محتوای موجود در خونه، این پیشنهاد رو بده که چی بپزید. می‌تونه اپلیکیشنش درست بشه و با توجه به موقعیت جغرافیایی و مکان فرد در شهر، پیشنهادهایی رو بده.

  


دیشب رفتیم استخر، می خواستیم کفشارو تحویل بدیم کلید بگیریم، طرف می گه شما هم کفش دارین؟؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ طرح حرم تا حرم بوده پابرهنه اومدیم ثواب ببریم
 
 
شمع های ماشینم سوخته,رفتم تعمیرگاه...میپرسه عوضشون کنم؟؟
پـَـَـ نَ پـَـَــ
فوتشون کن تا صد سال زنده باشی
 
 
به دوستم میگم خودکارو بده میگه چیزی میخوای بنویسی؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه زیر شلواری براش گرفتم میخوام ببینم اندازشه یا نه
 
 
مگس نشسته رو برنج به خواهرم میگم: مگـــــــــــــــــس، میگه بکشمش؟؟
پــَـَــــ نَ پــَـــ زشته برنج خالی بخوره یکم خورشت بریز واسش
 
 
پشه نشسته رو پام داره خونمو می خوره , دستم رو بردم بالا بزنمش یهو داداشم میگه اااا می خوای بکشیش؟! پ
َـــ نَ پـَـَـ خونش رو خورده می خوام بزنم پشتش آروغ بزنه ببرم بخوابونمش !!
 
 
ماشین رو پارک کردم شمارمو گذاشتم زیر برف پاک کن! زنگ زده میگه پراید مال شماست؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ بی ام و بقلی مال منه! شماره مو گذاشتم رو پرایده ریا نشه
 
 
اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه...هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته
 
 
سر جلسه امتحان به دختره میگم سواله 8 چی میشه؟میگه تقلب میخوای؟
میگم پـَـــــــ نَ پــَــــــــ میخوام ببینم سطح علمیت درچه حد با خانواده بیایم خواستگاریت
 
 
به بقاله می گم هزاری بهتر از این نداری؟ میگه پاره‌ س؟
پَـــ نَ پَـــ، امام توش خوب نیفتاده !
 
 
از ساق پا تا محدوده 18 قدمو گچ گرفتم، دوستم اومد خونمون عیادت، میپرسه شکسته؟
میگم پَــــ نَ پـَـــ رفیقم اورتوپده، یه تعارف زد منم تو رودرواسی موندم
 
 
یه جوش اندازه گلابی رو دماغم زده ، دوستم دیده میگه جوشه ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ قسمتهای مهم صورتمو علامت زدم ،تو امتحان میاد.)
 
 
جارو دستم بود داشتم میرفتم اتاقمو جارو بزنم ... عمه ام دید گفت داری میری جارو بزنی؟
پَـــ نَ پَـــ زنگ زدم بچه ها بیان قسمت ده هری پاتر رو بسازیم !
 
 
رفتم حموم داد زدم میگم این آب چرا ســـــــــرده؟!!!! بابام میگه داری دوش میگیری؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ دارم تمرین های دوره غواصی رو تو تشت دوره میکنم!
 
 
میگم مکانیک سیالات 9 شدم...میگه :یعنی افتادی؟؟؟؟
میگم پَـــــ نَ پــَـــ استاد گفت دست و بالم تنگه 9اُ بگیر حالا بقیه شم سر ماه میدم !!:
 
 
میگم دوست پسرم همش شک داره میخوام ازش جدا شم میپرسه به تو؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ به نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری 2سال پیش
 
 
روز ظهر عاشورا قابلمه به دست افتادیم تو خیابون .دوستم ما رو میبینه می گه:دارین میرین نذری بگیرین؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَـ پسرخاله ام کنسرت هِوی مِتال داره من امشب تو گروهش نوازنده ی قابلمه ام
 
 
گزارش گر صدا و سیما در حال تهیه گزارش از وضعت کار و اشتغال جوانان...
سلام شمااز وضعیت کاری جوانان راضی هستین؟؟
بله...
-خودتون کجا کار می‌کنید؟؟
...- تو گاوداری..!!!
- کارگر هستین؟؟؟
- پَـــ نَ پَـــ...گـاویم...لباس کارگر پوشیدیم میخوایم از بیمه بیکاری استفاده کنیم
 
 
خربزه خریدم اومدم خونه،خواهرم میگه خربزه است؟
میگم پَـــ نَ پَـــ هندونه است داره مسخره بازی در میاره
 
 
تو بیابون داد زدم خدا،صدامو میشنوی؟
یه نور از آسمون اومد پایین گفت: پـَــــــــ نَ پَــــــــ نشستم با ابی چای مینوشم.
 
 
طرف زنگ زده میگه کجایی؟ میگم تو چمران گیر کردم. میگه بزرگراه چمران؟
پـَــــــــ نَ پَــــــــ خونه آقامصطفی شام دعوتیم گیردادن نمیزارن بیایم
 
 
بابابزرگم 98 سالشه ، می گه : وصیت ناممو بنویسم ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ بشین یه چشم انداز 20 ساله ی جامع بنویس برا آیندت ، قدر جوونیتم بدون

  


ما نمی.گوییم که جنس برتریم، ادعا هم نداریم که قوی.تر هستیم ولی در برخی جهات نسبت به مردان برتری.هایی داریم؛ این نکته.ها را شما هم بدانید...

زنان بهتر حرف می.زنند

در یک مطالعه گسترده که در سال 2008 در 3 کالج و دانشگاه آمریکا در بین دانشجویانی از نژادها و رنگ پوست.های مختلف انجام گرفت، مشخص شد که زنان در حین مطرح.کردن جملات منظور خود را شفاف.تر و درست.تر بیان می.کنند. درواقع وقتی تصاویری به نمایش درمی.آمد شرکت.کننده.ها- چه زن.ها و چه مردها- از طریق جملات زنان بهتر موضوع مرتبط با تصاویر را می.فهمیدند. در واقع درک زنان از نمایش یک تصویر و سپس توضیح آن جامع.تر، پرنکته.تر و دقیق.تر از مردان بود.

زنان سریع.تر هستند

براساس مطالعات انجام شده، شاید در دوهای سرعت مردان از زنان پیش بیفتند، اما سرعت هماهنگی عملکرد بدن زن.ها به.طور متوسط از مردها بیشتر است. محققان در مطالعه.ای که در دانشگاه.های هاروارد و بریکام انجام گرفت، متوجه شدند که زنان به.راحتی می.توانند عملکرد میان مغز و اندام.های خود را هماهنگ کرده و سریع.تر برای انجام یک کار برنامه.ریزی کنند. جالب است بدانید، در یک مطالعه گسترده هم مشخص شد که براساس ساعت فیزیولوژیک بدن،. عملکرد بدن زنان طی یک روز 6 دقیقه کوتاه.تر از مردان است، درواقع بدن آن.ها به گونه.ای برنامه.ریزی شده که در طول زمانی کمتر از روز تمام کارها را به پایان برساند.

زنان دانشگاه.ها را فتح کرده.اند

حالا تقریبا در تمام جهان، در رشته.های دانشگاهی، چه در پذیرش و چه در فارغ.التحصیلی، زنان موفق.تر از مردان هستند. در سال تحصیلی 2009-2008 در آمریکا، 60درصد از سهمیه فوق.لیسانس در تمامی رشته.ها توسط زنان اشغال شده و برای اولین.بار در طول تاریخ میزان زنان فارغ.التحصیل در رشته دکترا از مردان بیشتر بود (51درصد به 49درصد) این نسبت در سال.های بعد بیشتر هم خواهد شد و در تمامی مقاطع تحصیلی میزان دانشجویان زن از دانشجویان مرد بیشتر خواهد بود.

آن.ها به سلامت فکر می.کنند

زنان در کشورهای آمریکا و کانادا، براساس آمار موسسه.های بهداشتی بسیار بیشتر از مردان به فکر سلامت خود هستند و به.طور منظم به پزشکان مراجعه کرده و برای پیگیری بیماری.های خود هم بیشتر و منظم.تر به پزشک مراجعه می.کنند.

زنان قوی.تر هستند

مطالعه.ای که در سال 2009 توسط پژوهشگران دانشگاه کل گپل انجام شده است نشان می.دهد، در بدن زنان مکانیسم.هایی وجود دارد که احتمال ابتلای آن.ها به بیماری.های عفونی را کاهش می.دهد، در واقع می.توان گفت که آن.ها مکانیسم.های تدافعی بهتری دارند. این مطالعات نشان داد، استروژن موجود در بدن زنان آنزیمی را که باعث برهم خوردن سیستم ایمنی بدن و ابتلا به عفونت می.شود را غیرفعال می.کند. احتمالا در آینده به مردان دچار مشکلات سیستم ایمنی و عفونت.های مکرر درمان.های حاوی استروژن تجویز شود.

تغذیه زنانه بهتر است

مطالعه.ای که در 8 کشور اروپایی طی 3 سال انجام شده است نشان می.دهد، درصد زیادی از کودکان حالا به.طور منظم از غذاهای فست.فود استفاده می.کنند (بین 20تا 35 درصد از کودکان زیر 16سال در این کشورها حداقل 3بار در هفته غذاهای فست.فود مصرف می.کنند)، اما در میان بالغان میزان مصرف فست.فود و گرایش به آن در میان دختران کمتر از پسران است. در واقع این مطالعه نشان داد، اطلاعات در مورد تغذیه سالم در زنان بیشتر است و آن.ها الگوی تغذیه سالم.تر و مناسب.تری نسبت به آقایان دارند.

بیماری مردانه

هموفیلی بیماری است که در آن انعقاد خون دچار مشکل می.شود. در این حالت اگر در نقطه.ای از بدن خونریزی پیش بیاید خونریزی ادامه می.یابد و حتی ممکن است به مرگ فرد بینجامد. این بیماری به دلیل وجود مشکلی در کروموزوم X رخ می.دهد، در مردان که فقط یک کروموزوم X دارند این حالت بسیار شایع.تر از زنان است که .2.کروموزوم X دارند. درواقع نسبت شیوع این بیماری در مردان بیش از 30 برابر زنان است.

زنان. نیکوکارترهستند

مطالعه.ای که سال 2010 انجام شد نشان داده که زنان نسبت به مردان با سطح درآمد مشابه خود بیشتر در کارهای خیرخواهانه و اعانه دادن شرکت می.کنند و تمایل بیشتری به حضور در فعالیت.های نیکوکاران و اقدامات عام.المنفعه دارند.

زنان قلب سالم.تر دارند

در کل زنان نسبت به مردان کمتر در معرض خطر مشکلات قلبی هستند تا قبل از سن یائسگی، این موضوع به.خاطر اثرات محافظتی هورمون.های زنانه است اما بعد از آن هم باز زنان کمتر از مردان هم.سن خود در خطر هستند، چرا؟ چون بدن آن.ها نسبت به عوامل مساعدکننده ابتلا به بیماری.های قلبی مثل دیابت و سطح کلسترول خون، پاسخ بهتری می.دهد. درضمن زنان پس از ابتلا به مشکلات قلبی شیوه زندگی سالم.تری را در پیش می.گیرند و سطح چربی خون و سطح قندخون آن.ها نسبت به مردانی که شرایط مشابه دارند پایین.تر و مناسب.تر است. نکته مهم در مورد شرایط قلبی این است که طولانی.ترین طول عمر پس از جراحی قلب هم مربوط به یک زن است. در سال 1924 سادی پوردی، دختر 17 ساله انگلیسی که مشکل قلبی مادرزادی داشت، تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفت. آن موقع پزشکان فکر می.کردند که او از این عمل جراحی جان سالم به در نخواهد برد، ولی پوردی نه تنها زنده ماند که 80 سال پس از آن عمل جراحی هم عمر کرد تا نامش در کتاب رکوردهای گینس جاودانه شود.

صورت.هایی که زودتر درمان می.شوند

باید گفت که این اتفاقی است که می.تواند باعث خوشحالی زنان شود، پس از اعمال جراحی صورت،. روند بهبود در زنان سریع.تر از مردان است. البته این موضوع خاص عمل.های جراحی زیبایی نیست و حتی در موارد مربوط به برداشتن توده سرطانی، مثلا سرطان پوست از روی صورت، دیده شده است که روند بهبود در صورت زنان سریع.تر از مردان است. این یک دلیل علمی دارد. دکتر فیل هائک، مدیر انجمن ملی جراحان پلاستیک و ترمیمی آمریکا می.گوید: ?سلول.های پوست و فولیکول.های مو در مردان به خون بیشتری احتیاج دارند، طبیعی است که این باعث تاخیر در روند بهبود آن.ها شود. صورت مردان نسبت به زنان عضلانی.تر است و برای همین روند ترمیم در آن.ها طولانی.تر و مشکل.تر است


  


*دنیا    مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا
مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت:
 
سهم منو بده....“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا
 
بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت:
 
چه خدمتی برایتان انجام دهم؟ ...“

 
 
 
 
 
*درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر
 
آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.
 
 
 
*تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است

 
 
 
* برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و
 
ریشه کن کنید

 
 
 
*از مهم ترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست که گهگاه به
 
شادمانی دوران کودکی برگردید
 * 
 
 
* اگر مختارید که بین حق به جانب بودن و مهربانی یکی را انتخاب کنید، مهربانی را
 
انتخاب کنید

 

*دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو
 

 

ا

به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست

آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به

بخشش و عفو نمایید. عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.




عشقم نثار کسی است که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشه? خیابان به حالت احتیاج افتاده‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.در غالب هزاران راه، هر روز، عبادتم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی می‌کنم انسان باشم.
 


آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند, از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود
در این زمینه, خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.




اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید، پس وقتی کار نمی‌کنید فاقد شخصیت هستید.


 دکتر وین دایر --

  


اس ام اس شب های قدر

 

امشب رحمت دوست جاریست، مانند رود، نه! مانند باران، اگر دلتان لرزید، بغضتان ترکید، کسی اینجا محتاج دعاست، اگر یادتان بود باران گرفت دعایی به حال من بیابان کنید


  



اگر شما ذاتا"" انسان با کلاسی هستید که هیچ !!! در غیر این صورت باید از هر فرصتی برای نشان دادن این موضوع استفاده کنید . شاید باورتان نشود ولی شما می توانید از جراحت خود نیز برای کلاس گذاشتن استفاده کنید فقط کافیست جواب های زیر را با اندکی قیافه موجه بیان کنید:
اگر شصت پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما ان را باند پیچی کرده اید هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید : ""موقع تکان دادن پیانوی بابام پام مونده زیرش""
اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زیر آفتاب سوخته باید بگویید : ""از اسکی آخر هفته نمی توانم بگذرم""
اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمین خورده اید در جواب باید بگویید : ""با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کردیم""
اگر انگشت دست شما به ماهیتابه پیاز داغ چسبیده علت آن را چنین بیان کنید : ""دیشب با قهوه جوش اینجوری شد""
اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته باید بگویید : ""به سیم گیتارم گیر گیر کرده""
اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زیر چشم شما کبود شده جوابتان این باشد : ""چند روز پیش توپ تنیس به صورتم خورد""
اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خیرات و چای و شیرینی مملو از جوش شده علتش را چنین وانمود کنید: ""که خواهرتان از هلند شکلات زیادی اورده است""
اگر مینی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شدید بسیار عصبانی بگویید : ""الکی می گویند زانتیا ایربگ داره ""
اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگویید:""حواسم نبود میله ی شومینه زیادی داغ شد""
اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:""بچه همسایه را از میان شعله های آتش بیرون کشیدم!
ببینم شما اینقدر بیکلاس بودی که همه اینو خوندی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


  


دخترها:


توی ماهیتابه روغن میریزن
اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

پسرها:

توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
توی ماهیتابه روغن میریزن
توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
چند تا فحش میدن
دنبال کبریت میگردن
با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!
ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
دنبال نمکدون میگردن
نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
نمکدون رو پر از نمک میکنن
صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
سریع برمیگردن توی آشپزخونه
تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
ماهیتابه رو میندازن توی سینک
دنبال ظرفهای مسی میگردن
قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
چند تا فحش میدن و بلند میشن
نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن


  


بی تو مهتاب شبی....»
سلام،
هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعرمعروف و محبوب « بی تو مهتاب شبی....» رو امروزه بگه ،چطوری میگفت؟

بی تو On line شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال ID ی تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم
وسط صفحه Room , Desktop یاد تو درخشید
Ding صد پنجره پیچید
شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم
Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ
Windows و Hard و Mother Board
آریا دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال معنای کلامت
یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن
Chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است
باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out , Room کن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی . نرمیدم . نگسستم
..........
Room ی از پایه فرو ریخت
Hacker ی Ignor تلخی زد و بگریخت
Hard بر مهر تو خندید
PC از عشق تو هنگید
..........
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم
نکنی دگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم


  

پیام رسان
 

+ می دانم برترین توشه رهرو به سوی تو، اراده استوار و فروتنی یاری خواهانه است و اینک، قلبم با اراده ای استوار و فروتنی متواضعانه با تو رازگویی می کند .

+ وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام …

+ چرا دلتون برا من تنگ نشده بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود هااااااااااااا؟؟؟؟:((((((((((((((((

+ خداوند بی‌نهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می‌اید، به قدر ارزوی تو گسترده می‌شود و به قدر ایمان تو به او کارگشاست

+ ببخشید بچه ها چنتا عکس طنز میخوام میشه ادرسشو برام بفرستین؟؟مرسی

+ سلام بچه ها خوبین؟حالتون چطوره؟

+ سلام دوستای خوبم.وقتی خداحافظی کردمو گفتم دیگه نمیام خیلیا ازم خواستن که لا اقل ج کنکورمو بگم بهتون حالاهم این فیدوزدم بگم تو استان خودم و رشته حسابداری قبول شدم

+ گم شدم توی شبی که خودمم،شبی که حتی یه فانوس نداره/منوبا خودت ببر به روشنی،اخه هیشکی مث تو منو دوس نداره/هی دلم لک زده واسه یه هم زبون،شیشه ی دل همه سنگ شده/میدونی دلیل گریه هام چیه؟،آآآآآآآآآی خدا،دلم برات تنگ شده..........

+ سلااااااااااااااام کسی خونه نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اهای صابخونه؟؟

+ بچه ها فکر بد نکنینا این گلایولو نمیشناسمش اما خیلی عوضیه ابرو هرچی ادمه برده.تورو خدا یکی ادبش کنه



مشخصات مدیر وبلاگ
لوگوی وبلاگ

بایگانی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز : 322
بازدید دیروز : 53
کل بازدید : 150617
کل یاداشته ها : 210
لوگوی دوستان
دوستان

قاصدک انتظار رهگذری غریب جزیره علم عشق سرخ من کلبه موعود هادی سکوت خیس چم مهر دل نوشته های یک دختر شهید سکوت ابدی حامل نور ... وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) choobak33 حقوقی و فقهی KING OF BLACK کلبه تنهایی أنّ الارض یرثها عبادی الصالحون حباب خیال red rose آوای قلبها... سفیر دوستی قاری عشق خاطرات دکتر بالتازار پروانگی مینوسم ازخودم ازشهرم انار_رفسنجان .: شهر عشق :. تا شقایق هست زندگی اجبار است . بچه ها من تنهام!!!کمک مهاجر احمد چاله پی ان شاء الله ابـــــــــــرار عشق گمشده جوجولی آموزشی- روانشناسی حرف های تنهایی قافیه باران حرم الشهدا Dark Future Manna ورزشهای رزمی کلبه تنهایی مهاجر جیغ بنفش در ساعت 25 مردود جبهه فرهنگی امام روح الله مازندران محمودآباد گروه اینترنتی جرقه داتکو عاشقانه من و تو شهید قنبر امانی مرگ عاشق مکاشفه مسیح به وبلاگ بر بچون دزفیل(دزفول) خوش اومهِ اجتماعی هر چی تو دوست داری بی خیال بابا بخند با ولایت زنده ایم السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) هیئت کنج دلتنگی های من! اصولی رایانه پرسپولیس همسایه خورشید کلبه ی عشق ایرانیان ایرانی باشگاه پرواز سکوت پرسروصدا اسمان کهف الشهداء GOD.... نبض شاه تور می گذره ... پارسال دوست امسال آشنا عدالت جویان نسل بیدار سینوهه اخبار دنیای عشق ღ♥ღ من و تو ღ♥ღ صل الله علی الباکین علی الحسین مهنازوپسراش مهندسی متالورژِی ایرنی ستاره سهیل خورجین عشق *ایستگـــــــــــــــــــــــــــاه انـــــــــــــــــــــرژی* ستاره غلط غو لو ت بهار صداقت** margerit فقط خدا خسته ام ما آخر رفاقتیم زازران همراه اخر adamak نسل تو در تو ستون فقرات(درد کمر) ME&YOU به تو می اندیشم ... خلوت دل *غدیر چشمه همیشه جاری* رقص و آواز صراط مبین به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید برای خودم دوست خوب مهتاب جیگر نامه آزاد راه علوم کامپیوتر عکس های باغبادران ارون جیگر طلا رویای خیالی پرستو..... دغدغه سه ثانیه سکوت شهدا شرمنده ایم Love me جوک و خنده خلوتگاه من بلوچی از شهرستان چابهار اینجا همه چی در همه لاو اس ام اس دهاتی magicschool دکتر علی حاجی ستوده عبودیت مسائل شیطان پرستی در ایران و جهان محبت و عشق تنها ظهور قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی برای سلامتی مهدی صلوات آنــــــــابنا فانی مهربانه عشق انجمن تربیت بدنی نقطه تـــــــــه خطـــــــ...! ماه شعبان درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ اینجا ماله سلنا و جاستینه با ما و اندیشه حاج آقا مسئلةٌ ミ★ミسکوت غمミ★ミ غسالخانه عاشقانه عشق ممنوعه و دلتنگی شوق دیدار... تنهایی شاخه نبات هر چی بخوای بمب خنده همه چیز اینجاست مدیا ای آر ریحانه لپ لپ وبلاگ صدف= عشق طلاست سایه پرسش و پاسخ به سوالات درسی زنبورعسل عشق نردبانی برای لمس رویا ها ادبی وشاعرانه سحر یادداشت های دختر ماه مطالب متفرقه مغان مسکن اتاق دلتنگی باران امید JUST گلچین حسابداری من و تو sayeh. تنهایی چاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟) منتظر عاشق آریایی معین قیطاسپور به کجا چنین شتابان؟ آرش...پسر ایده آل من دنیای این روزای من... دانلود موزیک سارا دختری از جنس عشق شبگرد تنها رویاهای یک عاشق جوونی کجایی... روانشناسی _ مطالب جالب شرکت نمین فیلتر خرسند جست وجوگر دانلــــودکـــده Hnabii مهتاب سبز فقط برای او داستان های زیبا +مطالب عاشقانه اس ام اس های خوشگل دوست یه دختر تنها skati تنهایی من عاشقانه !...عشق...! خون خورشید-علی محبی کلبه ی یک دل شکسته رنگارنگ دیار غم حروفهای زیبای انگلیسی وابستگی عنوان ندارد حدیث مهربونی دردودل تک شاخ دو راهی عشق دلتنگی عشقولانه ها عاشقانها صادق مهندسی برق عمومی پرنیان سلام بر مهـــدی dokhtar ironi زندگی زیباست توپخانه عشق همه چی گرگان جدید برف دو2تا کی خوشگل تره رندانه .: welcome :. بهزاد عشق اسمانی مونا کلبه تنهایی من ورزش و سلامتی پلنگ صورتی جوانان پتار عمران

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ